نگاهی به فیلم بنفشه آفریقایی؛ ایده شکست خورده [فجر ۹۷]

نگاهی به فیلم بنفشه آفریقایی؛ ایده شکست خورده [فجر ۹۷]

وقتی مونا زندی حقیقی با فیلم «عصر جمعه» موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم اول از بیست و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر شد، بسیاری گمان می‌کردند که کارگردان جوانی به فهرست فیلم‌سازان صاحب سبک کشور اضافه شده است. البته این‌گونه نشد و زندی ۱۲ سال از سینما فاصله گرفت.

سرانجام مدتی پیش، مشخص شد زندی در حال کار روی فیلم جدیدش با نام «بنفشه‌ آفریقایی» است. فیلمی که قرار بود ستاره‌های بزرگی مثل فاطمه معتمد آریا و سعید آقا خانی و رضا بابک که چندسالی از این حرفه به دور بود در آن بازی کنند. سرانجام و به مناسبت سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر، بنقشه آفریقایی اکران شده و دوباره این نکته کلیدی را ثابت می‌کند که حضور بازیگران شناخته شده در یک فیلم، به معنای تضمین کیفت آن اثر نیست.

زندی در یادداشتی که برای بنفشه آفریقایی نوشته می‌گوید برای ساخت دومین فیلم سینمایی بلندش از داستان زندگی یکی از دوستان خود الهام گرفته است. طی داستان، زنی با نام شکوفه (فاطمه معتمد آریا) به خاطر دلیلی نامشخص، همسر سابقش را از خانه سالمندان به خانه خودش می‌آورد تا همراه با همسر فعلی‌اش از او پرستاری کنند.

چند خط بالا که زمینه اصلی داستان بنفشه آفریقایی را تشکیل می‌دهند، به قدر کافی برای ساخت یک فیلم درام جذاب هستند اما این ایده در همان مراحل ابتدایی خود به صورت خام باقی می‌ماند.

با ورود فریدون (رضا بابک) به خانه شکوه و رضا (سعید آقاخانی)، یک مثلث عشقی جالبی شکل می‌گیرد که به لطف این موضوع که یکی از ضلع‌های آن یک پیرمرد از کار افتاده و در حال مرگ است، تماشاگر را به سرنوشت این سه شخصیت جلب خواهد کرد.

رضا بابک که در ابتدای فیلم، هیچ حرفی برای گفتن ندارد و حتی قادر به راه رفتن نیست، کم کم راه خود را در زندگی این زن و شوهر باز کرده و تاثیر خودش را روی هر کدام از آن‌ها به نحوه متفاوتی می‌گذارد. درام بنفشه آفریقایی در همین نقطه از فیلم متوقف می‌شود و هر آن‌چه که در نیمه نسبتا طولانی دوم این فیلم اتفاق می‌افتد، از سطح ملودرام بالاتر نمی‌رود.

ایده خوب مثلث عشقی جالبی که در بالا به آن اشاره کردم،‌ به خاطر دیالوگ‌های تکراری بازیگران،‌ اصلا از سطح یک ایده خوب بالاتر نمی‌رود. در واقع صحنه‌هایی که از میانه این فیلم برای شخصیت‌های اصلی رخ می‌دهد، شباهت خیلی زیادی به سریال‌های تلویزیونی دهه هفتاد و اوایل هشتاد دارند و قطعا شما بارها در حین تماشای فیلم‌های داخلی با کاراکترهایی شبیه به شخصیت شکوه در این فیلم برخورد داشته‌اید.

حمیدرضا بابابیگی که بنفشه آفریقایی را بر اساس طرحی از مونا حقیقی به نگارش در آورده، رابطه‌ خاصی را برای هر کدام از سه شخصیت اصلی فیلم تعریف کرده است که در میان ‌آن‌ها تنها برخورد‌های میان رضا و فریدون و حس حسادتی که بین آن‌ها قرار دارد، کمی حس تازگی دارد.

در صحنه‌های متعددی از فیلم سعی شده با رخ دادن دیالوگ‌هایی بین شکوه و همسر سابق و فعلی خود، عشق میان آن‌ها روایت شود اما این دیالوگ‌ها به طرز عجیبی پیش پا افتاده و تکراری هستند در حدی که حتی ممکن است حس دژاوو را به شما منتقل کنند.

جدا از خام ماندن این مثلث عشقی، جزییات هیچ جایی در سکانس‌های این فیلم ندارد. نویسنده بعد از یک مقدمه بسیار طولانی، سرانجام اطلاعاتی را به تماشاگر داده و سوالاتی را مطرح می‌کند اما این سوالات که اصلی‌ترین آن‌ها دلیل جدا شدن فریدون و شکوه، تاریخچه دوستی میان رضا و فریدون یا حتی چگونگی آشنایی رضا و شکوه هستند هیچ وقت پاسخ داده نمی‌شوند. به معنای واقعی کلمه، تماشای بنفشه آفریقایی مانند قدم گذاشتن در یک جاده پر از مه است که هیچ وقت نمی‌فهمید در کجای آن قرار داشته و چقدر با رسیدن به مقصد نهایی فاصله دارید.

در این میان شخصیت‌های جانبی دیگری هم در فیلم حضور دارند که نه به پیشبرد داستان کمک می‌کنند و نه هیچ‌وقت دلیل حضور آن‌ها در فیلم را متوجه خواهید شد. نبود جزییات در پرداخت به شخصیت‌های اصلی هم خودشان را نشان می‌دهد.

کاراکتر شکوه که در کل فیلم به طرز عجیبی تنها در حال انجام کار خیر در حق دوست و آشنا است، با رفتارهای قابل پیش بینی خودش از یک تیپ فراتر نمی‌رود و تنها شاید بازی خوب سعید آقاخانی باعث شود در چند لحظه از فیلم لبخند بزنید.

نکته عجیب دیگر در رابطه با کارگردانی شخصیت‌های بنفشه آفریقایی به شخصیت‌های بسیار شبیه به هم فریدون و رضا برمی‌گردد که هر دو کم حرف، مغرور و نسبتا عصبانی هستند. این مشکل باعث می‌شود در اکثر مواجهه این کاراکترها با شکوه، تنها شاهد مونولوگ گویی فاطمه معتمد آریا باشیم.

در روی دیگر ماجرا، طی بنفشه آفریقایی شاهد تعداد زیادی عکس زیبا هستیم که به لطف فیلمبرداری رضا تیموری که سابقه دریافت جایزه بهترین فیلمبرداری در پنجمین جشنواره فیلم دبی را هم دارد، خلق شده‌اند. این صحنه‌ها شامل فاصله گذاری حساب شده بین شخصیت‌ها، صحنه‌های درست کردن غذا یا رنگرزی سنتی که شغل اصلی شکوه در این فیلم هست می‌شوند که تماشای آن‌ها چشم را نوازش می‌دهد.

بنفشه آفریقایی

این صحنه‌های زیبا همگی می‌توانستند با کارگردانی حساب شده‌تری بسیار خاطره انگیز شوند. همان‌طور که در ابتدای متن اشاره کردم، حسادت یکی از موضوعات محوری بنفشه آفریقایی است و انتظار می‌رود که به عنوان یک فیلم سینمایی، شاهد تصویرهایی باشیم که بتوانند این حس را به تماشاگر القا کنند اما متاسفانه چنین چیزی در کمتر صحنه‌ای رخ می‌دهد و حس‌هایی مانند حسادت تنها محدود به دیالوگ‌‌ها می‌شود.

بنفشه آفریقایی مانند اولین فیلم مونا زندی یعنی عصر جمعه حس و حالی ایرانی، دوست داشتنی و آرامش بخش دارد و ایده ابتدایی فیلم هم به قدری هیجان انگیز هست که زمینه را برای روایت یک قصه جذاب فراهم کند؛ قصه‌ای که به خاطر روند نامعلوم داستانی، دیالوگ‌های تکراری و ضعف‌های بزرگ در توجه به جزییات، هیچ‌وقت گفته نمی‌شود.

مطالب مرتبط
مطالب دیگر از همین نویسنده
مشاهده بیشتر
یک نظر

ورود

  • حسین بهمن ۱۳, ۱۳۹۷

    مثلث عشقی
    مربع عشقی
    پنج ضلعی عشقی
    انگار هیچ‌چی دیگه بلد نیستن بسازن