پرویز شهبازی که طی ابتدای دهه جاری به خاطر فیلمهایی مانند «دربند» و «مالاریا» خود را به عنوان کارگردانی موفق به سینمای ایران معرفی کرده بود، بعد از غیبتی ۳ ساله، با فیلم «طلا» در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر حضور پیدا کرده است. طلا در بیشتر لحظات خود تفاوتی با سایر ملودرامهایى که پیش از این تماشا کردهاید نداشته اما همچنان میتواند تا انتهای داستان شما را سرگرم نگه دارد.
سیزیف در اساطیر یونان بخاطر جرمی محکوم شد تخته سنگی را به دوش گرفته و تا قله کوه حمل کند، اما همین که او به قله میرسد، سنگ به پایین مى افتد و سیزیف باید دوباره این کار را انجام دهد. شخصیتهای فیلم طلا و مشکلات آنها را هم میتوان با چنین تفسیری شرح داد. این فیلم داستان فردی میانسال به نام منصور (هومن سیدی) را بازگو میکند که قصد دارد با سایر دوستهای خود یعنی رضا (مهرداد صدیقیان)، لیلا (طناز طباطبایی) و در نهایت دریا (نگار جواهریان)، رستورانی را تاسیس کنند. البته آنها در تهیه پول مورد نیاز برای انجام چنین کاری به مشکل میخورند و همین قضیه باعث شروع شدن قصه طلا میشود.
نکته جالب در مورد کاراکترهای طلا به جایگاههای اجتماعی متفاوت شخصیتهای اصلی این عنوان برمیگردد که شهبازی به عنوان نویسنده فیلم به خوبی آنها را به تصویر کشیده و تاثیر این قضایا را در رفتار هر کدام از این افراد نشان داده است. منصور که در میانسالی هنوز درگیر پیدا کردن درآمد ثابتی است، با مشکل بیکاری و طلاق برادر خود هم روبرو بوده و در ضمن، دیگر برای تامین هزینه درمان برادرزاده خود با مشکلی جدی روبرو میشود.
از سوی دیگر، کاراکترهای رضا و لیلا در سطح متوسطتر جامعه قرار دارند. دغدغه آنها نه مشکلاتی جدی در حد و اندازه زندگی منصور بلکه در حد تاسیس کار و کاسبی خودشان و تامین پول مورد نیاز برای چنین قضیهای است. در آخر هم با کاراکتر دریا روبرو هستیم که دغدغه مالی کمتری در زندگی خود دارد، نگران شغلش نیست و در نتیجه مهمترین موضوع در زندگی او، منصور به عنوان معشوقهاش محسوب میشود.
با کمی دقت میتوان فهمید شهبازی برای به تصویر کشیدن کاراکتر اصلی فیلم خود و دغدغههای آنها از هرم مازلو کمک گرفته. به این معنا که هر کدام از این کاراکترها در صورت رفع نیازهای اولیهتر، قابلیت فکر کردن به مسائلی دیگر را پیدا میکنند. جایگیری متفاوت این کاراکترها در سطوح مختلف هرم مازلو باعث به وجود آمدن گرههای اصلی داستانی طلا و شکل گیری درام این فیلم میشود.
برای مثال، لیلا و رضا که در وضعیت اجتماعی بهتری نسبت به منصور قرار دارند، متوجه بی اهمیتی منصور نسبت به بهم خوردن معامله و جور نشدن پولها نمیشوند. از سمت دیگر، منصور که به شدت درگیر نیازهای اولیه زندگی خود مانند درمان بستگانش شده، نمیتواند عشقی که دریا به او دارد را درک کند. تمام این موارد نشان از دقت بالای کارگردان در چینش جایگاه شخصیتهای فیلم و رابطه آنها با یکدیگر دارد. همین قضیه باعث میشود شاهد روابطی بین یکی از این چهار شخصیت با دیگری باشیم که با رابطه همان فرد با یک نفر دیگر از همین چهار دوست تفاوت دارد.
تا به اینجای کار، طلا به عنوان یک درام منسجم ظاهر میشود اما مشکلات عجیبی در فیلمنامه این عنوان وجود دارند که هر تماشاگرى هم به آنها پی خواهد برد. برای مثال، بسیاری از اتفاقاتی که طی داستان طلا شاهد آن هستیم، چندان با منطق فیلمنامه و دنیایى که شهبازی برایمان ترسیم کرده همخوانی ندارد. مثلا مشخص نیست کاراکتر منصور که با دوستش زندگی میکند، در زمان بی پولی چرا باید پول خانه خالی برادر و همسر او را بدهد. چرا اصلا باید این فیلم ۹۰ دقیقهای قصد پوشش دادن کلکسیون مشکلات جامعه مدرن ایرانی مانند طلاق، بیکاری، عشق، روابط خارج از ازدواج و مهاجرت را داشته باشد و اصلا وقت پرداختن درست حسابی به هیچ کدام از آنها را هم پیدا نکند.
همچنین با تماشای طلا متوجه بی اهمیت بودن کارگردان نسبت به جزییات ریز فیلمنامه خواهید شد. مثلا چرا دریا برای پدربزرگ خود که علاقه زیادی به غذای بیرون دارد، غذا از رستوران خریده اما دوباره تمام آن را در قابلمه ریخته و مجددا داغ میکند! چرا نویسنده و کارگردان طلا به این موضوع دقت نکرده که در تمام دنیا، تابستان گرم فصل بسیاری بدی برای آغاز شغل سوپ فروشی است.
این بی دقتیها در مورد کاراکترهای جانبی این اثر هم وجود دارد. برای مثال، شخصیت طلا که اسم فیلم هم بر اساس او انتخاب شده و بخش زیادی از داستان هم حول محور او میچرخد. تنها در یکی دو سکانس فیلم حضور دارد و همین قضیه هم موجب شده فیلم در مهم جلوه دادن سرنوشت طلا برای تماشاگر موفق ظاهر نشود.
شخصیت پردازی برادر منصور و پدر طلا هم از چند خط فراتر نمیرود. نباید توقع داشته باشیم که فیلم زمان زیادی را صرف شخصیت پردازی کاراکترهای جانبی خود بکند اما این استاندارد حداقلی در مورد کاراکتر مانند برادر که منصور تمام زندگی خود را به خاطرش تغییر میدهد باید برای رعایت شده باشد. البته این اتفاق رخ نداده و او در سکانسهای کمی که در طلا حضور دارد هم دیالوگ خاصی برای گفتن ندارد.
نکته دیگری که باعث میشود این فیلم از یک اثر متوسط فراتر نرود به بازیهای متوسط شخصیتهای اصلی برمیگردد. طلا یک فیلم پر ستاره است که حتی شخصیتهای جانبی آن در فیلمهای زیادی به عنوان کاراکتر اصلی ظاهر شدهاند اما طی این فیلم ما هیچ بازی خاصی از نگار جواهریان، طناز طباطبایی و حتی هومن سیدی که کاراکتر پرتنشی دارد نمیبینیم که برایمان خاطره انگیز شوند.
از تمام این مشکلات که بگذریم، نباید از سکانسهای درخشان بخش انتهایی فیلم غافل شد. در یک چهارم پایانی طلا، فیلم وارد فضای کاملا متفاوتی میشود که اتفاقات در آنها با ریتم تند و هیجان انگیزتری رخ میدهند. این مسائل در کنار کارگردانی با ظرافت شهبازی، طلا را در آخرین لحظات خود نجات داده و به اثری موفقتر نسبت به نیمه کند ابتدایی فیلم تبدیل می کند.
طلا همچنان فیلمی از جنس سایر اثرهای پرویز شهبازی مانند دربند و مسافر جنوب است. او هر کاراکتر را به خوبی در جایگاه خودش قرار داده و به طرز هنرمندانهای آنها را طی فیلم پرورش مى دهد و متحول میکند. البته ضعفهای عجیب و غریب در فیلمنامه، موسیقی و بازیهای نچندان تاثیرگذار و در نهایت ریتم بسیار کند فیلم در بخش ابتدایی باعث میشود تا «متوسط» بهترین کلمه برای توصیف این اثر باشد.
بدون نظر