مریم کریمی مثل بسیاری از دختران جهانگرد و ایرانگرد ایرانی، به دنبال هیجان است و به مقصدهایی می رود که کمتر شناخته شده و محبوب گردشگران ایرانی است.
او چندی پیش به مناطق روستایی اندونزی رفت و روایت مصور جذابی از قبیله ها و سبک زندگی و پوشش آن ها منتشر کرد که در گزارش امروز سرویس گردشگری روزیاتو به مرور بخش هایی از آن می پردازیم.
جنوب شرق آسیا به خصوص اندونزی برای ما ایرانی ها، مقصد لاکچری گردی مطرحی به نام بالی با دوش های آبشاری و مناظر رمانتیک محبوب سلفی بازهای اینستاگرام دارد. اما این دختر جهانگرد، ما را به جایی هیجان انگیز می برد. روایت او که برگرفته از سفر سال گذشته است را در ادامه میخوانیم.
مریم میگوید:
پاپوآ یک جزیرهی خیلی بزرگ ( دومین جزیرهی بزرگ زمین ) در منطقهی اقیانوسیه است که به دو نیم تقسیم شده: قسمت شرقی قبلا مستعمرهی استرالیا بوده و حالا کشور مستقلیست که نام پاپوآ گینهی نو را یدک میکشد و قسمت غربی که جزیی از خاک اندونزی است و شهر جایاپورا مرکز این استان است. دورترین نقطهای که تا به حال بهش سفر کردهام!
امنا، شهر کوهستانی کوچکی در جزیرهی پاپوآست. در نزدیکی همین شهر است که مردمان قبیلهی «دانی» به زندگی بی سر و صدای خود ادامه میدهند.
از این شهرها در پاپوآ زیاد پیدا میکنی. شهرهایی با مردمانی سیاهپوست و با دسترسی سخت و نبود زیرساختهای جادهای به دلیل محیط سرسخت کوهستانی. در عوض جادهها فرودگاههای کوچک میبینی با هواپیماهای ملخی که در هر هوا و هر شرایطی میپرند و تو را از شهرهای بزرگتر به این بهشتهای کوچک میرسانند.
پایمان را که از سالن فرودگاه بیرون میگذاریم، تمام نگاهها به سمتمان میچرخند: ما تنها توریستهای این شهر کوچک هستیم و پاپوآییها این را از قدهای بلندمان، از رنگ پوست روشنمان و از کولههایمان و از نگاههای هیجان زدهمان میفهمند. نگاهمان میکنند و نگاهشان مهماننوازانه است. یک خوشآمد گویی دلچسب به این منطقهی رمزآلود!
راستش حالا حال توریستهایم را وقتی که در کوچه پس کوچههای ایران قدم میزنند میفهمم. مخصوصا در شهرهای کوچک که کمتر توریست دیدهاند. تمام مردم میخواهند باهاشان عکس بیندازند و « ولکام تو ایران » بگویند و آنها هم با هیجان و خوشوقتی از این حرکات استقبال میکنند. همیشه فکر میکردم این کارها شاید برایشان خستهکننده و آزاردهنده باشد. اما حالا که خودم در جایگاهشان قرار گرفتهام، میبینم نه تنها آزاردهنده نیست، که حس خیلی بانمکی هم دارد.
وامنا یک شهر حدود سی هزار نفری در قلب مناطق کوهستانی پاپوآست و ما دو شبی را در هتل بالیم پیلامو که برای این شهر کوچک زیادی خوب است سپری میکنیم. بالیم Baliem نام دره ای ست که پذیرای مردم این شهر شده و جایگاه خاصی در شکل گیری فرهنگ این منطقه دارد.
او درباره سفر به اندونزی و دیدار قبیله پایوآ می گوید:
قبیله همان قبیله مانده. همان آداب و رسوم و همان پوشش و همان خوراکهای بخور و نمیر و همان سادگی و همان چیزها که من و تو ازش فاصله گرفتهایم.
با تمام اینها اما، قبیله دیگر آن قبیله نیست! دولت اسلامی اندونزی مدتهاست سعی دارد با پرتاب لباس با هلیکوپتر بر سر قبایل، آنان را با پوشش امروزی آشنا کند و در این میان قبایل زیادی قربانی مدرنیسم اجباری دولت شدهاند.
از طرفی رفت و آمد توریستهایی مثل ما، آسیبهایی هم برای این مردمان ساده دل داشته. یکی از بدترین آسیبها آشنایی این مردم با پدیدهی «سیگار» است. البته گمان میبرم پاپوآییهای اولیه هم با دود و دم آشنا بودهاند.مثل سرخپوستان که تنباکو را از سالها پیش میشناختهاند. اما سیگار به این شکل باریک و سفید و دلبر که استفادهاش هم آسان است، هدیهی توریستها و دیگر مردمان غیر اهل این حوالی به این دوستان است.
انسان برای تسکین غم از دست دادن عزیزان عزاداری میکند. بعضیها کمتر، بعضیها بیشتر. بعضیها توی خودشان فرو میروند، بعضیها سر و صورتشان را چنگ میاندازند. بعضیها افسرده میشوند، بعضیها از عصبانیت مرگ عزیزشان دست به کارهای عجیب میزنند…
و اما اینجا در پاپوآ، این مردمان غریب رسم غریبتری دارند: قطع انگشتان! هر بار عزیزی از دست میرود بندی از انگشت بریده میشود.
پاپوآییها دست را و اتحاد انگشتان را نمادی از خانواده و اتحاد اعضای خانواده میدانند و در این میان، انگشت شست نماد خود شخص است. هر بار شخص عزیزی را از دست میدهد تکه ای ای از دستش را میبرد. تا آخر تنها به شست دست نمیزند چون شست، خودش است و آن را با خود به گور خواهد برد!
این رسم قبیلهی دانی “Iki Palek” نام دارد و آن را به وفور در بین آدمهای دنیادیدهتر این قبیله میبینیم.
گردشگری روستایی را باید جدی گرفت که در معرفی فرهنگ و سبک زندگی ایرانیان به جهان، تاثیر شگرفی دارد. قدرت هشتگ ها را در اینستاگرام جدی بگیرید و تصاویر ایرانگردی و جهانگردی خود را روی آن ها تگ کنید.
بدون نظر