فیلم «داستان ازدواج» (Marriage Story) به کارگردانی نوآ بامباک و با بازی آدام درایور و اسکارلت جوهانسون، فیلمی تکان دهنده و تاثیرگذار است که شکنندگی و ضعف روابط خانوادگی پس از اینکه والدین دیگر عشقی به یکدیگر ندارند را به تصویر می کشد. «داستان ازدواج» شباهت های زیادی با فیلم کلاسیک «کریمر علیه کریمر» (Kramer vs. Kramer) ساخت سال ۱۹۷۹ به کارگردانی رابرت بنتون و بازی داستین هافمن و مریل استریپ دارد.
«کریمر علیه کریمر» داستان از هم پاشیدن یک رابطه زناشویی را به تصویر می کشد اما زمان بیشتری را به رابطه پدر و پسر داستان اختصاص می دهد که در مرکزیت ماجرا قرار دارد. اگر چه هر دوی این فیلم ها بر آسیب دوجانبه و اجتناب ناپذیری که پس از پایان یک رابطه عاشقانه ایجاد می شود تمرکز دارند، اما سبک روایی این داستان در دو فیلم متفاوت است. در ادامه این مطلب می خواهیم نقاط قوت دو فیلم «داستان ازدواج» و «کریمر علیه کریمر» و تفاوت هایی که این دو با هم دارند را با هم مقایسه کنیم.
داستان ازدواج تاثیر بد فاصله بر رابطه بین پدر و پسر را به تصویر می کشد
«داستان ازدواج» در ابتدا نشان می دهد که چارلی (آدام درایور) پدر خوب و مهربانی است اما همیشه رابطه نزدیک و عمیقی با پسر خود هنری (ایژی رابرتسون) ندارد. زمانی که هنری کابوس می بیند، پدرش در اتاق خواب او در کنارش می خوابد اما در تماس فیزیکی با پسر خود کم می آورد. طلاق او از همسرش، باعث ایجاد شکافی در رابطه چارلی با هنری شده است و رابطه این دو رفته رفته به سمت یک حالت اجباری و دست و پاگیر سوق داده می شود. «داستان ازدواج» باعث می شود که چارلی چهره ای عجیب و غریب و متفاوت جلوه کند و درماندگی و ناامیدی اش تقریباً بر تمام تعاملاتش با پسرش سایه می افکند. فاصله بین این دو تنها فیزیکی نیست بلکه عاطفی نیز هست.
کریمر علیه کریمر رابطه نزدیک بین پدر و پسر را بر اساس ترتیب زمانی به تصویر می کشد
در فیلم «کریمر علیه کریمر»، تد (داستین هافمن) خود را پدر خوبی می داند زیرا نیازهای مالی خانواده را تامین کرده و امور مربوط به خانه و مراقبت روزانه از پسرش را به همسر خود جوآنا (مریل استریپ) واگذار کرده است. «کریمر علیه کریمر» را باید فیلم داستین هافمن دانست، فیلمی در مورد تاثیر کارهای جوآنا روی او، از جمله تنها گذاشتن او در بزرگ کردن پسرشان. وقتی که جوآنا آن ها را ترک می کند، تد چاره ای جز پر کردن جالی خالی او برای پسرش ندارد و خشم و درماندگی اولیه او از مشکلات و نامناسب بودن وضعیت جدید، راه را برای عمیق تر شدن رابطه او و پسرش هموار می سازد.
هر دوی آن ها از نبود جوآنا آسیب خورده اند. در این مدت اما چشم های تد نسبت به کوتاهی ها و نقاط ضعفش به عنوان یک شوهر باز شده و از یک پدر درگیر نشده در مسائل خانوادگی و بزرگ کردن فرزند و یک مرد خودخواه و متعصب به یک پدر متعهد و یک همسر سابق پشیمان تبدیل می شود.
داستان ازدواج نقبی عمیق تر به زشتی های طلاق می زند
در ابتدای هر دو فیلم، رابطه ازدواج بین زن و مرد داستان به اتمام می رسد. برای تد، تصمیم جوآنا برای جدایی غیرمنتظره است در حالی که چارلی و نیکول (اسکارلت جوهانسون) مدتی است که از فروپاشی رابطه خود خبر دارند. «داستان ازدواج» در مورد خشونت و بیرحمی عاطفی طلاق است و تصویری بسیار عمیق تر از فروپاشی یک رابطه ای که امکان مرمت و اصلاح آن وجود ندارد را ارائه می دهد. اگر چه نیکول و چارلی دیگر اشتباهات و خطاهایشان را نمی پذیرند اما این بدان معنا نیست که خالی از خطا و اشکال باشند. چارلی مردی خودخواه، دمدمی مزاج و هنرمندی هوسباز است که تنها به کارش توجه می کند. نیکول نیز در مقابل زنی پرتوقع، فریبکار، ناراضی و ناسپاس است که دائماً غر می زند.
هیچکدام شخصیت بد یا قهرمان داستان نیست. هیچکدام برای این جدایی خوشحال نیست زیرا وقتی که خانواده ای از هم می پاشد برنده ای وجود ندارد. آن ها به راه خود ادامه می دهند، دو انسان ناکاملی و دارای نقصی که دوست داشته باشند یا نداشته باشند برای زندگی کردن در کنار یکدیگر قرار گرفته اند. «کریمر علیه کریمر» دلیل جدایی تد و جوآنا را بیش از حد ساده انگاشته است: تد از لحاظ عاطفی غایب است و این موضوع باعث شد که جوآنا احساس تنهایی و نارضایتی کند.
کریمر علیه کریمر کودک-بازیگر بهتری دارد
«کریمر علیه کریمر»، علیرغم عنوان خود، بیشتر در مورد بیلی «جاستین هنری» و رابطه او با تد و همچنین سرگذشت آن ها بعد از ترکشان توسط مادر خوانده است تا فیلمی در مورد طلاق و دعوا برای حضانت فرزند. جاستین هنری که برای بازی در این فیلم نامزد دریافت جایزه اسکار نیز شد بدرفتار است اما مخاطب درک می کند که او عصبانی است و این عصبانیت را بر سر تنها شخصی که در دسترسش قرار دارد، تد، خالی می کند. بیلی و تد در ابتدا همدیگر را نشناخته و حتی از یکدیگر خوششان نمی آید. جوآنا تا قبل از جدایی به عنوان یک فضای بافر امن بین این دو بوده اما در غیاب او، تد شروع به دیدن بیلی به عنوان یک نسخه کوچکتر از خودش و ادامه شخصیت خود می کند. گاهی اوقات بیلی بیش از حد لوس است اما گاهی نیز چنان بلوغ و هوشمندی از خود نشان می دهد که فراتر از سن اوست.
داستان ازدواج روابط بین زن و شوهر را از لحاظ عاطفی نشان می دهد
در «کریمر علیه کریمر»، جوآنا به تد وقت نمی دهد که او بتواند به خبر طلاق واکنش نشان دهد. آن ها هیچ سکانس آرامبخشی که به نحوی یک پایان برای ازدواجشان باشد در اختیار ندارند، برخلاف چیزی که در مورد چارلی و نیکول رخ می دهد و در یک سکانس در حالی که تلاش دارند بر سر حضانت بچه صحبت کنند، حرف هایشان به سمت کالبدشکافی یکدیگر و دوران زندگی مشترکشان به عنوان زن و شوهر می رود.
حملات این دو به یکدیگر از نوعی است که تنها افرادی که به خوبی یکدیگر را شناخته و رابطه بسیار نزدیکی داشته اند می توانند آن را انجام دهند زیرا هر دو به خوبی می دانند که چه حملات، طعنه ها و اعتراضاتی تاثیر دائمی بر طرف دیگر ماجرا دارد. برای درک کامل چیزی که بین این دو از بین رفته، مخاطب باید از آغاز رابطه چارلی و نیکول و شرایط آن با خبر شود و اینکه چه چیزی آن ها را به جایگاه ناخوشایند کنونی کشانده است. اما «کریمر علیه کریمر» بر ناسازگاری رابطه بین زن و شوهر داستان و علت و چند و چون آن سرپوش می گذارد.
در کریمر علیه کریمر سکانس های مربوط به دادگاه بیشتر مریل استریپ را برجسته می سازند
بعد از بازگشت جوآنا، «کریمر علیه کریمر» برای رویارویی و تقابل این دو در دادگاه وقت تلفی نمی کند. در سکانس های مربوط به دادگاه نوبت به درخشش مریل استریپ می رسد و بدین ترتیب او موفق می شود شخصیتی که در بخش زیادی از داستان غایب بوده برای مخاطب قابل درک باشد حتی اگر این درک به همدردی نینجامد. جوآنا پنجره ای باریک برای بدست آوردن همدردی مخاطب در اختیار دارد. زنی که فرزندش را رها می کند قابل بخشش نیست. او خوشحال نیست اما این موضوع را حل کرده، بازگشته، به خاطر آن مورد تهمت قرار گرفته و شاید لیاقت سرزنش شدن و مورد اتهام قرار گرفتن را نیز داشته باشد. اما مخاطب در دوران ۱۵ ماهه غیبت او، هیچ تصویری از جوآنا نمی بیند. او مقصر است اما مشکلات عاطفی خود را بیش از همه تقصیر تد می داند هر چند این باور کمی کوته فکرانه است.
داستان ازدواج کودک داستان را از درگیری زن و شوهر دور نگه می دارد
تعاملات و روابط بین چارلی و هنری در «داستان ازدواج» به دلیل شرایطشان محدود هستند و در بخش زیادی از فیلم به نظر می رسد که هنری تحت تاثیر جدایی پدر و مادرش و دیگر اتفاقات ناشی از آن قرار نمی گیرد. او گاهی اوقات از اینکه چارلی زیاد با او رابطه ندارد صحبت می کند. نیکول سعی می کند که مانع از تاثیر بد روابط خود با همسرش بر چارلی شود. بخش زیادی از این رفتارهای او را می توان در قالب رشوه دادن طبقه بندی کرد اما او نیز تنها حضور فیزیکی دارد و هنری نیز به همان شکل به او واکنش نشان می دهد. در پایان فیلم «داستان ازدواج»، چارلی متوجه می شود که یکی از عکس های او برداشته شده و نگاه روی صورت او نگاه مردی است که مجبور می شود بپذیرد از زندگی خودش پاک شده است.
کریمر علیه کریمر پایان خوشی را به مخاطب می دهد
جوآنا در پایان فیلم دیدگاه واقعی تری نسبت به زندگی خود پیدا کرده که باعث می شود تصمیم بگیرد به نقش خود به عنوان یک مادر برگردد. وقتی که در دادگاه برنده حضانت می شود اما بیلی را به پدرش می سپارد. این موضوع باعث می شود این باور تقویت شود که جوآنا دو دل بوده و نمی تواند تصمیم گیری دقیق و عمیقی داشته باشد. تغییر تصمیم جوآنا در دقایق پایانی فیلم باعث می شود مخاطب به این باور برسد که یک مادر آخرین فداکاری خود را انجام داده و تصمیمی که برای فرزندش بهترین است را اتخاذ نماید. اما حتی قبل از آن نیز از بیلی نمی پرسد که او چه می خواهد و بار دیگر ثابت می کند که مادری فداکار نیست. در نهایت شخصیت خوب داستان برنده می شود اما گمانه زنی در مورد چند و چون رابطه بیلی با پدر و مادرش در ادامه داستان را به مخاطب محول می کند.
در داستان ازدواج در سکانس های دادگاه هیجان عاطفی دیده نمی شود
در «کریمر علیه کریمر»، در مقایسه با ملاقات چارلی با وکلایش، تد نسخه ای بسیار ساده تر از آنچه که در انتظار اوست را دریافت می کند اما پیام هر دو یکی است: جریان دادگاه از لحاظ مالی سنگین بوده و نبردی سخت در انتظار هر دوست. اما هافمن و استریپ در ماجرای دادگاه و درگیری بر سر حضانت پسرشان کمی بیش از حد مبادی آداب، متمدن و بی عیب و نقص هستند که در آن هر دو علیرغم وارد کردن ضربات سهمگین به یکدیگر، خود نیز ضربه می خورند. در «داستان ازدواج» اما مخاطب گام به گام با این فرآیند ویرانگر از لحاظ احساسی روبرو می شود که با قول دو طرف برای داشتن رابطه ای دوستانه پس از جدایی آغاز می شود؛ قولی که به نظر بسیار احمقانه و کودکانه جلوه می کند و درایور و جانسون شبیه دو شخصیتی هستند که نمی دانند رفتارهایشان چگونه زیر ذره بین قرار داشته، به دیدگاه ها و تفاسیر دیگران از رابطه شان بسیار توجه کرده و سرنوشتشان توسط غریبه ها تعیین می شود.
داستان ازدواج از شخصیت پدر تصویری تراژیک تر ارائه می دهد
از همان آغاز داستان فیلم «داستان ازدواج» مشخص است چارلی نمی داند که زندگی اش در آستانه نابودی قرار دارد تا اینکه ناگهان این اتفاق رخ داده و او با همه چیزهایی که برای این زندگی ساخته تنها می ماند. او در اکثریت فرآیند جدایی از همسرش کورکورانه قدم می گذارد و ناگهان بیدار شده و می فهمد که بیش از حد به زندگی خود بی توجه بوده و آن را نادیده گرفته است. معلوم نیست که او واقعاً برای همیشه و به صورت تمام وقت هنری را داشته باشد یا تنها می خواهد پسرش این را بداند که او برای بدست آوردنش به اندازه کافی تلاش کرده است.
چارلی و نیکول موفق می شوند به مصالحه ای که می خواستند برسند اما این مصالحه تلخ است و بیشتر برای چارلی. در حالی که چارلی مشغول خواندن فهرست چیزهایی است که نیکول در مورد او دوست دارد، شروع به گریه می کند. چارلی برای تمام چیزهایی که از دست داده سوگواری می کند، از جمله ازدواجش. سخت است که بین احساس شکست خوردن کامل یا رضایت نسبی داشتن او از موقعیت پایانی رابطه اش با نیکول تمایز قائل شد. او آنقدر زمان صرف نگران بودن در مورد جایگاه واقعی خود می کند که تصویر بزرگتر مربوط به اینکه کیست را به کلی نادیده می گیرد.
بیشتر بخوانید: ۱۰ فیلم عاشقانه برتر تاریخ سینما که در واقع فیلم ترسناک هستند [قسمت اول]
بدون نظر