فیلم ها همیشه با واقعیت سازگار نیستند. در برخی موقعیت ها، کنار گذاشتن منطق می تواند به سرگرم کننده تر شدن داستان کمک کند. با این حال، بعضی فیلمسازها در این کار زیاده روی می کنند که نتیجه ی آن خلق داستانی می شود که حتی با قوانین فیزیک هم مغایر است.
مومیایی (The Mummy)
در فیلم ۱۹۹۹ «مومیایی»، در آخرین حضور شخصیت بنی می بینیم که بعد از به کار افتادن تصادفی تله ای در معبد هاموناپترا، او درون اتاق نسبتاً بزرگی گرفتار می شود. با به کار افتادن تله، تمام منابع نوری اتاق از میان می روند، بنابراین تنها چیزی که بنی برای روشن کردن آنجا در اختیار دارد، مشعلش است. با این حال، به لطف جادوی سینما، این شعله ی کوچک قدرت کافی برای روشن کردن بخش زیادی از آن اتاق عظیم را دارد.
پیش از به کار افتادن تله، شخصیت های فیلم از فانوس، آینه و مشعل های خودشان برای دیدن درون معبد استفاده می کردند. حالا این سؤال پیش می آید که مشعل بنی چه ویژگی خاصی داشت که تا آن حد نورانی بود.
هالووین (Halloween)
در فیلم ترسناک «هالووین» در بسیاری از صحنه ها می بینیم که مایرز شخصیت اصلی زن داستان، لوری را تعقیب می کند. چیز نامتعارفی وجود ندارد تا اینکه متوجه غیر طبیعی بودن سرعت راه رفتن مایرز می شویم، چون لوری هر کجا که باشد، مایرز همیشه می تواند یک قدم پشت او باشد.
با توجه به اینکه لوری معمولاً با خودرو اینور و آنور می رود و با فرض اینکه مایرز برای تعقیب کردن او تاکسی نمی گیرد، با منطق جور درنمی آید که مایرز همیشه همانجایی باشد که لوری است. در صحنه هایی که لوری از مایرز فرار می کند، او می تواند تنها با راه رفتن خود را به لوری و دیگران برساند.
پارک ژوراسیک (Jurassic Park)
«سیستمش یونیکس است، کار با آن را بلدم!»؛ این جمله ای است که شخصیت لکس در اولین قسمت از مجموعه فیلم «پارک ژوراسیک» فریادزنان می گوید، زمانی که مانیتور اتاق کنترل را به امید یافتن چیزی که کمک کند از خود در برابر دایناسورهای هراسناک محفاظت کنند، روشن می کند.
دراین سکانس، لکس مدعی می شود که نحوه ی کار با نرم افزار امنیتی پارک را می داند چون سیستمی دارد که با آن آشنا است. از آن عجیب تر اینکه لکس واقعاً کار با آن را بلد است و تماشاگران را مات و مبهوت می کند: سیستم هم طراحی کاربری بسیار عالی ای دارد و هم در برابر رخنه های امینتی بسیار آسیب پذیر است.
دزدان دریایی کارائیب (Pirates of the Caribbean)
در یکی از سکانس های قسمت پنجم مجموعه فیلم «دزدان دریایی کارائیب»، جک گنجشکه وقتی خود را در محاصره ی کسانی می بیند که به دنبالش بودند دست به کار خطرناکی می زند و از روی یک صخره به درون یک آبشار می پرد.
جدا از بی معنی بودن این ایده با توجه به اینکه کمتر کسی می تواند از چنین حادثه ای جان به در برد، دزد دریایی بدون برداشتن حتی یک خراش از آب بیرون می آید. در زندگی واقعی، چنین پرشی می تواند صدمات جدی ای بر اثر سقوط یا برخورد با کف آب به بار آورد. در این مورد، هر دو احتمال بسیار بالا بود با توجه به ارتفاع زیاد صخره و اینکه سقوط در فاصله ی چند متری از ساحل رخ داد و احتمالاً آب محل سقوط کم عمق بود.
تنها در خانه (Home Alone)
در فیلم کمدی ماندگار «تنها در خانه»، کوین کوچک، وقتی در تعطیلات تنها می ماند، دل و جرأت به خرج می دهد و در گوشه و کنار خانه تله های زیادی کار می گذارد تا جلوی دو مردی که قصد سرقت از آنجا را دارند را بگیرد.
دزدها بی خبر از همه جا گرفتار تله ها می شوند که هر کدام صدمات زیادی را به شکلی کارتونی به آن ها می زنند. خوشبختانه این فیلم یک داستان کمدی است، واگرنه با آن همه بلایی که بر سر آن ها آمد حتماً کارشان به بیمارستان می کشید.
ادوارد دست قیچی (Edward Scissorhands)
در این فیلم کریسمسی ساخته ی تیم برتون، ادوارد دست قیچی را می بینیم که اولین مجسمه ی یخی خود را برای کیم و خانواده ی او می سازد. اما بعد از طرد شدنش از سوی اهالی شهر، مجبور می شود بار دیگر در عمارت متروکه ی خود به عزلت نشینی روی آورد.
در انتهای فیلم، کیم سالخورده را می بینیم که این داستان را برای نوه ی خود تعریف می کند و می گوید که معتقد است که چون برف می بارد، ادوارد هنوز زنده است و تا پیش از آمدن ادوارد، هرگز در آن شهر برف نباریده بود. در صحنه ی بعد می بینیم که واقعاً تمام برف شهر از بقایای مجسمه های یخی ای می آید که ادوارد در اتاق زیرشیروانی خانه اش درست می کند.
این نکته یکی دیگر از ابزارهای هنری ای است که برتون در قصه گویی همیشه از آن ها بهره می گیرد. اما آیا ادوارد در اتاق زیر شیروانی خانه اش یخ کافی برای باریدن برف در سرتاسر شهر را دارد؟ در اینصورت حتماً کریسمس شلوغ ترین وقت سال برای ادوارد دست قیچی است.
دنیای ژوراسیک (Jurassic World)
در یکی از سکانس ها بچه ها به دنبال مکانی هستند تا از دست دایناسورها به آنجا پناه ببرند. برحسب تصادف، به مکان متروکه ای برمی خورند که بعد از حوادث فیلم اول، دست نخورده باقی مانده است.
با این حال، در حین وارسی آنجا، بچه ها با یک خودرو و یک باتری مواجه می شوند که ظاهراً در فضای باز رها شده بود. با توجه به وضعیت زیست محیطی جزیره، خودرو قاعدتاً نباید با قطعاتی با آن وضعیت نامناسب روشن شود. به علاوه احتمال پُر بودن باک بنزین هم کم است. با این حال، به شکلی معجزه وار خودرو روشن می شود و وسیله ای عالی برای فرار از دست دایناسورها برای بچه ها فراهم می شود.
سریع و خشن ۷ (Fast & Furious)
در یکی از سکانس های قسمت هفتم مجموعه فیلم «سریع و خشن»، دومنیک و برایان را در یک خودرو در حال فرار از دست مردی می بینیم که قصد خراب کردن مأموریت آن ها را دارد. این تعقیب و گریز درون یک آسمان خراش رخ می دهد. وقتی خود را در محاصره می بینند و راهی برای فرار پیدا نمی کنند، دومینیک ریسک می کند و پا را تا ته روی گاز می گذارد تا با به حداکثر رساندن سرعت خودرو، با آن به ساختمان کناری بپرند. آن ها با موفقیت در ساختمان بعدی فرود می آیند و در انتهای سکانس، می بینیم که از آن ساختمان هم عبور می کنند و با پرشی دیگر خود را به ساختمان کناری آن می رسانند.
اما احتمال موفقیت آمیز بودن چنین کاری به دلایل مختلف بسیار اندک است، مثل وزن خودرو، سرعت آن، و فضای موجود برای به حداکثر رساندن سرعت خودرو.
اما جیمز وان تنها کارگردانی نیست که در فیلم های خود از چنین سکانس هایی برای بالا بردن آدرنالین تماشاگران استفاده کرده است. در فیلم هایی همچون «جیمز باند»، «عملیات غیرممکن» و «تبدیل شوندگان»، بدلکاری های مشابهی صورت گرفته است. آنقدر زیاد که دیگر به یکی از کلیشه های فیلم های اکشن امروزی تبدیل شده است.
بیشتر بخوانید:
۷ رفتار غیر منطقی از شخصیت های فیلم های سینمایی که لج تماشاگران را در می آورد
۱۰ کلیشه تکراری در فیلم ها و سریال ها که از واقعیت به دور هستند
۱۱ استاندارد دوگانه درباره زنان و مردان در فیلمها و سریالها که تماشاگران را خسته کرده است
اتفاقات عجیب فیلمهای هندی هم بزارید