۹ مورد از بهترین و جذاب ترین سه گانه های تاریخ سینما که کمتر مورد توجه قرار گرفتند

۹ مورد از بهترین و جذاب ترین سه گانه های تاریخ سینما که کمتر مورد توجه قرار گرفتند

چه یک فیلم بر اساس یک سری کتاب و چه مفهومی اورجینال ساخته شده باشد، در صورتی که یک موفقیت بزرگ تجاری باشد، استودیوهای سازنده و مخاطبان مثل هم به دنبال ساخت دنباله هایی از آن خواهند بود. گاهی اوقات، همانند فیلم Toy Story، دنباله ها بر اساس یک دنیای محبوب ساخته شده و شخصیت ها را تعمیق بخشیده و غنی تر می سازند اما گاهی اوقات یک یا دو دنباله تنها نقش یک ابزار برای فروش بیشتر را دارد یا تنها تکرار کلیشه ای و کسل کننده یک ایده بزرگ است که بهتر می بود در همان نسخه اورجینال به پایان می رسید (مگر سه مرد چند بار می توانند تجربه تلخ بعد از یک شب میگساری را داشته باشند که دنباله های متعددی از فیلم  Hangover ساخته شده است؟).

وقتی به سه گانه های سینمایی فکر می کنید، بدون شک ذهنتان به سرعت به سراغ نمونه های مشهوری مانند Lord of the Rings، Bourne، Star Wars، Godfather و Back to the Future خواهد رفت اما تعداد زیادی از سه گانه های کمتر دیده شده وجود دارد که ارزش تماشا کردن دارند، چه فیلم های غیرآمریکایی باشند و چه فیلم هایی محبوب که اصلاً نمی دانستید جزیی از یک سه گانه هستند. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با برخی از سه گانه های سینمایی آشنا کنیم که علیرغم جذابیت و کیفیت بالایشان کمتر شناخته می شوند اما باید حتماً ببینید.

بهترین سه گانه های سینمایی که کمتر مورد توجه قرار گرفتند

۱- سه گانه Before شامل: Before Sunrise, Before Sunset, Before Midnight

به کارگردانی و زاییده فکر ریچارد لینکلیتر در کنار بازیگرانی مانند ایتان هاوک و جولی دلپی، این سه گانه در چندین قاره، در طی سال ها و روابط متعدد روایت می شود در حالی که به شکلی بی نقص فراز و نشیب های زیادی از عشق جوانی تا ازدواج های ماندگار را به تصویر می کشد. در اولین فیلم با نام Before Sunrise، شخصیت های جسی (هاوک) و سلین (دلپی) در طول سفر با قطار در اروپا شیفته هم می شوند و یک شب را در وین با هم می گذرانند. این دو از هم جدا می شوند با این قول که شش ماه بعد در همان نقطه بار دیگر با هم دیدار کنند. اما در فیلم Before Sunset که نه سال بعد را روایت می کند، مخاطب در می یابد که این دو هرگز نتوانسته اند بار دیگر همدیگر را پیدا کنند و از آن زمان با اشخاص دیگری وارد رابطه شده اند.

این دو اما در کمال ناباوری بار دیگر با هم دیدار می کنند و Before Midnight که ۱۸ سال بعد از اولین ملاقاتشان را روایت می کند، روی ازدواج های گهگاه پرتنش دو شخصیت اصلی، کنار آمدن با فرزندان و زندگی های متاهلی شان و دیگر مسائل زندگی میانسالی متمرکز می شود. این سری فیلم های بسیار شخصی با انتشار هر فیلم هر بار با تحسین منتقدان روبرو شده است (حتی فیلم نامزد اسکار بهترین سناریو اقتباسی شد) که بیش از پیش از نویسندگی بی نقص و دوست داشتنی لینکلیتر نشآت می گیرد، سناریونویسی که هاوک و دلپی نیز در آن نقش داشتند تا رابطه آن ها کاملاً طبیعی جلوه کند و تقریباً هیچ جایی برای بداهه گویی در آن وجود ندارد. از طریق داستان عاشقانه طولانی، دشوار و الهام بخش جسی و سلین، تقریباً هر بیننده ای قادر خواهد بود که دستکم یک شباهت عجیب با تجربیات زندگی خود پیدا کند.

بهترین سه گانه های سینمایی که کمتر مورد توجه قرار گرفتند

۲- سه گانه Cornetto شامل: Shaun of the Dead, Hot Fuzz, World’s End

باور کنید یا نه، این سه فیلم اصلاً قرار نبود یک سه گانه باشند. ادگار رایت کارگردان فیلم همراه با سایمون پگ و نیک فراست (که در پروژه Spaced نیز با هم کار کردند) در سال ۲۰۰۴ فیلم Shaun of the Dead را ساختند و با برداشتی بامزه و تاریک از یک روایت کلیشه ای زامبی محور مخاطبان را شگفت زده کردند و سه سال بعد هر سه برای فیلم پلیسی هجوآمیز و به شدت بی معنی Hot Fuzz بازگشتند در حالی که دو بازیگر اصلی در هر دو فیلم در مورد محصولات بستنی کورنتو شوخی می کردند. سومین فیلم این سه گانه با نام World’s End به موجودات فضایی و آخرالزمان می پرداخت که در سال ۲۰۱۳ منتشر شد و سه گانه Cornetto را با ارجاعات بیشتری به این خوراکی یخی بریتانیایی به پایان رساند.

وقتی رایت، پگ و فراست تصمیم می گرفتند که این شوخی بامزه را با یک سه گانه کامل به پایان برسانند، ارتباط آن ها آشکارتر شد: هر فیلم دارای رنگ متفاوتی از بستنی Cornetto است که با داستان فیلم ارتباط دارد (قرمز برای Shaun of the Dead، آبی برای Hot Fuzz و سبز برای World’s End). غیر از فراست و پگ بازیگران مشترک بسیاری در هر دو فیلم حضور داشتند، از جمله مارتین فریمن، بیل نای و راف اسپال و در هر سه فیلم نیز شخصیت های اصلی از یک حصار دور باغچه می پریدند. اگر چه هیچ یک از این سه فیلم دنیا، شخصیت ها و داستان یکسانی نداشتند اما تماشای آن ها پشت سر هم به شما این فرصت را می دهد که ایستر اگ ها، حضورهای کوتاه بازیگران مشهور و عناصر مشابهی را کشف کنید که بین آن ها ارتباط برقرار می کند.

بهترین سه گانه های سینمایی که کمتر مورد توجه قرار گرفتند

۳- سه گانه Jersey شامل: Clerks, Mallrats, Chasing Amy

علاوه بر روایت داستان هر سه فیلم در نیوجرسی، کوین اسمیت به عنوان نویسنده و کارگردان، سه فیلم اول خود را به عنوان بخشی از چیزی که خودش  View Askewniverse می نامید ساخته بود که ادای احترامی به دو شخصیت اصلی جی و سایلنت باب با بازی جیسون میوز و خود اسمیت هستند. فیلم Clerks که اولین فیلم موفق و پرسروصدای اسمیت بود داستان دو فروشنده مغازه به نام های دانته هیکس با بازی برایان اوهالوران و رندال گریوز با بازی جف اندرسون را روایت می کند در شرایطی که یک روز کاری بسیار پرحادثه را در زندگی شان تجربه می کنند. بعد از آن نوبت به فیلم Mallrats می رسد که داستان آن یک روز پیش از فیلم قبلی روایت می شود و در آن جیسون لی نقش برودی بروس و جرمی لاندن نقش تی اس کوینت را بازی می کند که دوست بوده و یک روز پس از اینکه نامزدهایشان آن ها را ترک می کنند را در یک فروشگاه می گذرانند.

در کنار بن افلک که نقش شانون همیلتون دشمن شماره یک برودی را بازی می کند، جویی لارن آدامز و شانن دوهرتی نیز بار دیگر نقش شخصیت های جی و سایلنت باب را بازی می کنند. لی، افلک و آدامز همگی با هم در فیلم Chasing Amy نیز حضور یافتند که در آن افلک در نقش یک نویسنده کتاب های کمیک به نام هولدن مک نیل عاشق شخصیت آلیسا جونز با بازی آدامز می شود. عنوان فیلم خود از داستانی می آید که توسط سایلنت باب در مورد ایمی، نامزد سابقش، روایت شده بود. اگر چه از آن زمان به بعد، اسمیت بار دیگر به دنیای View Askewniverse بازگشته، این سه فیلم سه گانه اورجینال Jersey را تشکیل دادند.

بهترین سه گانه های سینمایی که کمتر مورد توجه قرار گرفتند

۴-سه گانه El Mariachi شامل: El Mariachi, Desperado, Once Upon a Time in Mexico

اگر چه این سه فیلم به کارگردانی رابرت رودریگز داستان پرفراز و نشیب یک شخصیت واحد به نام ال ماریاچی را روایت می کنند، کسانی که Desperado یا Once Upon a Time in Mexico  را دوست دارند و قسمت اول را ندیده اند شاید ندانند که با یک سه گانه مواجهند. فیلم El Mariachi داستان یک موزیسین بیکار را روایت می کند که تنها با نام ال ماریاچی شناخته شده و نقشش را کارلوس گالاردو بازی می کند و با یک جنایتکار بیرحم به نام آزول اشتباه گرفته شده و یک دار و دسته آدمکش به دنبال اوست. در تلاش برای فرار از دست این گروه، او عاشق مالک یک کافه به نام دومینو می شود که در ادامه توسط گروه انتقامجوی آدمکش به قتل می رسد. دلیل دیگر برای اینکه شاید طرفداران دو فیلم بعدی ندانند این فیلم بخشی از یک سه گانه است به این موضوع باز می گردد که بازیگر نقش ال ماریاچی تفییر می کند و در فیلم دوم آنتونیو باندراس جایگزین گالاردو می شود و این یعنی اینکه در فیلم دوم، فلش بک ها کاملاً بازسازی شده اند.

باندراس در نقش ال ماریاچی، به دنبال انتقام از مردی است که در ابتدای فیلم اول او را با آدمکشی دیگر اشتباه می گیرد و در این مسیر است که به دختری زیبا به نام کارولینا (سلما هایک) برخورد می کند که او نیز کشته می شود. در فیلم سوم شاهد هستیم که باندراس باز می گردد تا یک ژنرال مکزیکی فاسد را از طرف سازمان سیا به قتل رسانده و بازیگران شناخته شده ای مانند جانی دپ و ویلم دفو نیز در آن بازی می کنند. طرفداران این سه گانه باید برای ساخت فیلم سوم از کوئنتین تارانتینو تشکر کنند که در فیلم دوم نیز حضور کوتاهی داشت زیرا وی کسی بود که به عنوان دوست نزدیک رودریگز، او را ترغیب کرد که یک نسخه بسیار خونین تر از سه گانه دلار سرجیو لئونه بسازد.

بهترین سه گانه های سینمایی که کمتر مورد توجه قرار گرفتند

۵- سه گانه Vengeance شامل:Sympathy for Mr. Vengeance, Oldboy, Lady Vengeance

این سه گانه کره ای به کارگردانی پارک چان ووک، بدون شک بیشتر به خاطر دومین فیلم آن یعنی Oldboy شناخته می شود که جایزه گرند پریکس جشنواره کن ۲۰۰۴ را بدست آورد و در سال ۲۰۱۳ توسط اسپایک لی بازسازی شد. اگر چه شاید طرفداران Oldboy با فیلم اول و سوم این سه گانه نیز آشنایی داشته باشند اما هر سه فیلم تمی مشابه دارند (انتقام) تا ارتباط روایی. در اولین فیلم با نام Sympathy for Mr. Vengeance، مردی کر و لال که نمی تواند هزینه جراحی خواهرش را بپردازد، پس برای تامین این پول دختری را ربوده و او را گروگان می گیرد و وقتی این دختر به شکلی تصادفی می میرد، پدرش به دنبال انتقام از رباینده اش می گردد.

Oldboy داستان اوه دائه سو را روایت می کند، مردی که به شکلی اسرارآمیز به مدت ۱۵ سال ربوده شده و در یک هتل نگهداری می شود و سپس ناگهان آزاد شده و تنها ۵ روز وقت دارد که دلیل زندانی شدنش را بفهمد و زندگی معوشقه ای در خطر است و بدین ترتیب او به دنبال پی بردن به واقعیت و انتقام از رباینده اش می رود. در نهایت، در فیلم Lady Vengeance، زنی که به اشتباه به خاطر قتلی بیرحمانه که مرتکب نشده به زندان افتاده، بعد از مدتی طولانی آزاد می شود و می خواهد هم انتقام گرفته و هم دخترش را پیدا کند. بعد از موفقیت بزرگ Oldboy، فیلم Lady Vengeance  نیز نامزد دریافت جایزه با ارزش شیر طلایی در سال ۲۰۰۵ در فستیوال ونیز شد.

۶- سه گانه Millennium شامل: (The Girl with the Dragon Tattoo, The Girl Wh Played with Fire, The Girl Who Kicked the Hornet’s Nest

بر اساس یک سریال ساخته استیگ لارسون در مورد یک هکر جوان انتقامجو به نام لیزبث سالاندر، این فرانچایز سینمایی در ابتدا در قالب یک مینی سریال از شبکه سوئدی SVT1 پخش شد در حالی که هر بخش در دو قسمت در مجموع ۱۸۰ دقیقه ای روایت می شد. با بازی مایکل نیکویست و نائومی رپس، اولین فیلم با نام he Girl with the Dragon Tattoo ما را با شخصیت سالاندر آشنا می کند که به یک روزنامه نگار بی آبرو شده به نام میکاییل بلومکویست کمک می کند تا در مورد یک فرد گمشده تحقیق کند، شخصی به نام هریت وانگر که دختر برادر یک مرد ثروتمند به نام هنریک وانگر است. در طول دو فیلم بعدی با نام های The Girl Who Played with Fire و The Girl Who Kicked the Hornet’s Nest، بلومکویست و سالاندر به همکاری با هم ادامه می دهند و وقتی سالاندر به اشتباه به قتل یک روزنامه نگار که بلوکمویست را هدف قرار داده متهم می شود، او سخت تلاش می کند تا بیگناهی سالاندر را ثابت کند.

این سری فیلم در کلیت آن بسیار مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. داستان پشت این سریال به اندازه کافی جذاب و سرگرم کننده هست اما درام واقعی حول منبع اورجینال این فیلم ها نیز به همان اندازه جذابیت دارد؛ وقتی که لارسون ناگهان در سال ۲۰۰۴ درگذشت، دیوید لاگرکرانتز این سری فیلم را ادامه داد و با همکار لارسون که مدعی بود دست نوشته های وی را در اختیار دارد، به مشکل برخورد. علیرغم همه این مشکلات، دو فیلم آمریکایی نیز از روی این فیلم ساخته شد که یکی اقتباس دیوید فینچر در سال ۲۰۱۱ با نام The Girl with the Dragon Tattoo و با بازی رونی مارا، دانیل کریگو کریستوفر پلامر و دیگری The Girl in the Spider’s Web در سال ۲۰۱۸ با بازی کلر فوی بود که بر اساس یکی از رمان های لاگرکرانتز ساخته شد.

بهترین سه گانه های سینمایی که کمتر مورد توجه قرار گرفتند

۷- سه گانه Hannibal Lecter شامل: The Silence of the Lambs, Hannibal, Red Dragon

سه گانه Hannibal Lecter دارای فیلم ها و اقتباس هایی است که از این سه فیلم نیز فراتر می روند اما این سه فیلم هسته فرانچایز را تشکیل می دهند. بر اساس یک سری رمان نوشته توماس هریس، اقتباس های سینمایی هانیبال لکتر با فیلم The Silence of the Lambs شروع می شوند. با بازی جودی فاستر در نقش کلاریس استارلینگ در قالب یک مامور تازه کار اف بی آی و آنتونی هاپکینز در نقش هانیبال لکتر که یک آدمخوار زندانی و روانشناسی شناخته شده است، داستان این فیلم همکاری غیرمنتظره و غیرمحتمل این دو برای شکار یک قاتل سریالی سادیستی به نام بوفالو بیل را روایت می کند. اگر چه هاپکینز نقش لکتر را در دومین فیلم این فرانچایز به نام Hannibal تکرار کرد اما فاستر برای این فیلم بازنگشت و این بار جولین مور نقش استارلینگ را بازی می کرد در شرایطی که تلاش داشت از لکتر در مقابل تنها قربانی جان به سالم در برده اش محافظت کند. جاناتان دمی نیز برای کارگردانی دنباله فیلم اول بازنگشت و کارگردانی آن بر عهده ریدلی اسکات افتاد.

Red Dragon به کارگردانی برت راتنر نیز سومین فیلم این فرانچایز بود که در آن هاپکینز برای سومین و آخرین بار در نقش هانیبال بازگشت و ادر نورتون نقش یک مامور اف بی آی به نام ویل گراهام را در کنار او بر عهده گرفت. دو دنباله فیلم اول به شدت توسط منتقدان مورد انتقاد قرار گرفتند اما Silence of the Lambs هم از دید منتقدان فیلمی تحسین شده لقب گرفت و هم در گیشه موفق بود. بعد از انتشار فیلم در سال ۱۹۹۱، این فیلم به سومین فیلم در تاریخ اسکار تبدیل شد که پنج جایزه اصلی این مراسم (بهترین فیلم، بهترین کارگردان، بهترین بازیگر مرد، بهترین بازیگر زن و بهترین سناریو اقتباسی) را به خانه می برد و آخرین فیلم ترسناکی بود که برنده جایزه اسکار می شد تا اینکه در سال ۲۰۱۷ فیلم Get Out از جوردن پیل این رکورد را شکست.

بهترین سه گانه های سینمایی که کمتر مورد توجه قرار گرفتند

۸- سه گانه Three Colours شامل: Three Colours: Blue, Three Colours: White, Three Colours: Red

در این سه گانه فرانسوی-لهستانی، هر فیلم نه تنها نمایانگر یک رنگ متفاوت از رنگ های پرچم فرانسه است بلکه به سه کلمه در شعار فرانسوی ها نیز می پردازد که به ترتیب به معنای آزادی، برابری و برادری هستند. به کارگردانی کریشتوف کیشلوفسکی کارگردان لهستانی، این سه فیلم در سراسر جهان به عنوان یکی از بهترین سه گانه های تاریخ سینما شناخته شده و به تنهایی نیز از بهترین فیلم های تاریخ سینما از نگاه منتقدان هستند. این سه فیلم خط روایی مرتبطی ندارند اما بخش هایی از هر فیلم با دیگر بخش های فیلم های دیگر مجموعه همپوشانی داشته و تم ها و موتیف های مشابهی دارند. در Three Colours: Blue که ژولیت بینوش نقش اصلی آن را ایفا می کند، او نقش زنی را بر عهده دارد که از یک حادثه رانندگی که جان شوهر و فرزندش را می گیرد، جان سالم به در می برد. جولی رابطه اش را با خانواده باقیمانده و دوستانش قطع کرده اما یک تسبیح آبی رنگ را همراه خود دارد که متعلق به دخترش بوده و همیشه همراه اوست.

این فیلم با پایانی خوش تر به سرانجام خود می رسد و جولی عشق را دوباره پیده کرده و از اندوه گذر می کند. در Three Colours: White، کارول با بازی زبیگنیو زاماچوفسکی در دادگاه حاضر شده تا در برابر درخواست طلاق همسرش دومینیک (جولی دلپی) از خود دفاع کند. بعد از آن است که وی وارد یک مسیر بیرحمانه از زندگی می شود و دومینیک در نهایت به زندان می افتد. و در نهایت فیلم سوم با نام Three Colours: Red در مورد مدلی بدشانس به نام والنتین (ایرین جیکوب) است که طعمه یک سری بدبیاری ها می شود پیش از اینکه در یک قایق تا کشته شدن نیز پیش می رود اما همراه با شخصیت های آشنای جولی از فیلم اول این سه گانه و دومینیک از فیلم دوم، از این حادثه جان سالم به در می برد.

بهترین سه گانه های سینمایی که کمتر مورد توجه قرار گرفتند

۹- سه گانه Dead شامل: Night of the Living Dead, Dawn of the Dead, Day of the Dead

در عمل، سری فیلم های Night of the Living Dead ساخته جرج ای رومرو شامل شش فیلم هستند اما سه فیلم اول این مجموعه را یک سه گانه مجزا در نظر می گیرند در حالی که چهارمین فیلم با عنوان Land of the Dead تا سال ۲۰۰۵ منتشر نشده بود. اگر چه سه فیلم اول دارای شخصیت ها و روایت های مشابهی نیستند اما همگی در جریان شیوع ویروسی زامبی کننده روایت می شوند. فیلم Night of the Living Dead ساخته سال ۱۹۶۸ که یک فیلم ترسناک کلاسیک واقعی به شمار نمی آید در مورد گروهی هفت نفره است که در یک مزرعه دوردست در پنسیلوانیا گرفتار شده اند در حالی که اطرافشان را مردگان زنده گرفته اند. این فیلم چنان تاثیرگذار بود که در نوامبر ۱۹۹۹، کتابخانه کنگره ایالات متحده آن را به فهرست فیلم های ملی کشورش اضافه کرد.

فیلم Dawn of the Dead در سال ۱۹۷۸ منتشر شد و یک همکاری بین رومرو یک یک فیلمساز مشهور ژانر وحشت ایتالیایی به نام داریو آرجنتو (که بیشتر به خاطر فیلم اورجینال Suspiria شناخته می شود) به شمار می آید و داستان آن در داخل یک فروشگاه متروکه روایت می شد، پس از آنکه چهار انسان وحشت زده که از زامبی ها فرار می کنند، در آن سنگر می گیرند. همانند فیلم اول، این فیلم نیز با بودجه ای اندک و در پنسیلوانیا فیملبرداری شده و در باکس آفیس بسیار موفق بود. این فیلم مورد توجه منتقدان نیز قرار گرفته و به یکی از بهترین فیلم های زامبی محور قرن بیستم تبدیل شد. در نهایت فیلم Day of the Dead نیز در سال ۱۹۸۵ منتشر شد که داستان بقای انسان ها در شهرها و پناهگاه های زیرزمینی بدنبال شیوع ویروس زامبی کننده را روایت می کند. هر فیلم در این سه گانه به نوبه خود میراثی تاثیرگذار داشت و با ساخت بازسازی ها، هجوها و فیلم هایی همراه شد که به وضوح به این سه گانه ادای احترام می کردند.

مطالب مرتبط
مطالب دیگر از همین نویسنده
مشاهده بیشتر
دیجیاتو
بدون نظر

ورود