بعضی اوقات ممکن است فکر کنید که اطرافیانتان قصد آسیب زدن به شما را دارند. گاهی اوقات واقعیت آن چیزی که بنظر می رسد نیست و اگر تاکنون به این موضوع فکر نکرده اید بهتر است آن را مد نظر قرار بدهید. بسیاری از فیلم ها بر اساس ترس و پارانویایی ساخته شده اند که در واقع وجود خارجی ندارد. این فیلم ها از هر ژانری می توانند باشند؛ درام، اکشن، علمی تخیلی و یا حتی ترسناک. اما تنها نقطه اشتراک این فیلم ها وجود حس ترس و پارانویایی است که به بیننده القا می کند دنیا جای خطرناکی بوده و اطرافیانتان به شما دروغ می گویند. در ادامه این مطلب شما را با فیلم هایی آشنا خواهیم کرد که پس از تماشای آن ها دستکم برای مدتی و شاید اگر مواظب نباشید برای همیشه به این فکر کنید که همه چیز علیه شماست و دیگران قصد آسیب رساندن به شما را دارند.
۱- مکالمه
در فیلم «مکالمه» (The Conversation) هری کال (جین هکمن) یک کارشناس جاسوسی و تحت نظر گرفتن افراد بوده و در گوش دادن به سخنان شخصی و خصوصی افراد که قاعدتاً نباید کس دیگری آن ها را بشنود بسیار ماهر است. اگر چه او ادعا می کند که تنها کار او گوش دادن به این مکالمات بوده، هیچ کار دیگری نکرده و تنها چیزهایی که شنیده را به کسانی که لازم بوده منتقل کرده است اما این موضوع باعث شده که بسیاری از کسانی که او صحبت هایشان را گوش داده به قتل برسند. بعد از این که وی استخدام می شود که مکالمه بین یک زوج (فردریک فارست و سیندی ویلیامز) را در یک پارک شلوغ ضبط کند وی بار دیگر به این فکر می افتد که شغل او بار دیگر باعث شده کسانی جان خود را از دست بدهند.
کال مردی است که آنچنان مراقب زندگی شخصی و خصوصی اش است که در واقع اصلاً زندگی ندارد و زندگی نمی کند و با پیش رفتن داستان این شبهه به وجود می آید که او خود تمام این مدت تحت مراقبت و جاسوسی بوده و به نحوی به بازی گرفته شده است. فرانسیس فورد کاپولا با استادی تمام فیلمی ساخته که خیلی آرام و رفته رفته تنش و کشمکش درونی را در شخصیت اول فیلم به وجود می آورد و این شرایط و به ویژه صحنه درماندگی شخصیت اصلی داستان در پایان فیلم چنان بیننده را تحت تاثیر قرار می دهد که تا روزها و شاید هفته ها با گوشه چشم به اطراف خود نگاه کرده و به راحتی به دیگران اعتماد نکند.
۲- بازی
دیوید فینچر فیلم «بازی» (The Game) را بلافاصله پس از فیلم «هفت» (Seven) ساخت و اگر چه فیلمی بود که زیاد مورد توجه قرار نگرفت اما یکی از فیلم های جذاب و پیچیده تاریخ سینما باقی ماند، همان چیزهایی که دیوید فینچر در به تصویر کشیدن آن ها مهارت دارد. این فیلم داستان نیکلاس ون اورتون (مایکل داگلاس) را روایت می کند،مردی ثروتمند که با رسیدن به سنی که پدرش در آن دست به خودکشی زده است دچار بحران می شود. برادرش (شان پن) به او یک بازی خاص که توسط یک شرکت ناشناخته با توجه به ویژگی های شخصیتی و رفتاری او ساخته شده هدیه می دهد که قرار است زندگی او را از این حالت افسردگی و تنش دربیاورد.
به نیکلاس گفته می شود که او از بازی خارج شده اما در این نقطه او از قبل خود را درگیر بازی کرده و بدون این که آن را درک کند وارد آن شده است. رفته رفته این بازی همه چیزش را از او می گیرد و زندگی اش در اثر این بازی غیرقابل کنترل زیر و رو می شود. وی به این نتیجه می رسد که هر کسی که در اطراف اوست جزیی از این بازی بوده و کسی را ندارد که به او اعتماد کند. با پیش رفتن داستان فیلم بیش از پیش مشخص می شود که او شباهت زیادی با پدرش داشته و آینده مشابهی در انتظار اوست.
۳- تعقیب می کند
چیزی در تعقیب شماست. او می داند که شما چه کرده اید و همواره با فاصله ای مطمئن شما را تعقیب می کند اما نکته ترسناک تر این است که او می تواند خود را شبیه هر کسی بکند. می تواند کسی بشود که شما می شناسید، یک چهره تصادفی در میان جمعیت یا چیزی ترسناک. وقتی که بالاخره به شما برسد دیگر دیگر شده است… شما خواهید مرد. این داستان فیلم «تعقیب می کند» (It Follows) است، فیلمی ترسناک از دیوید رابرت میچل با بازی مایکا مونرو در نقش دختری که موجود مذکور در تعقیب اوست.
این فیلم نفرینی را به تصویر می کشد که باعث می شود فرد نفرین شده دچار پارانویایی دیوانه کننده شود؛ دور ماندن از اجتماع، وارد نشدن در اتاق هایی که تنها یک در دارد و همیشه در حال حرکت بودن. حتی وقتی که کاملاً مطمئنید چنین موجودی وجود خارجی ندارد نیز سخت است که بعد از تماشای این فیلم با همان تصورات بی تفاوت مآبانه قبلی به صورت افراد در خیابان نگاه کنید و به این فکر نکنید که آیا آن ها همان چیزی هستند که به نظر می رسند یا نه.
۴- آن ها زنده اند
فیلم اکشن/ علمی تخیلی کلاسیک جان کارپنتر با عنوان «آن ها زنده اند» (They Live) داستان یک راننده تاکسی به نام نادا (رودی پایپر) را روایت می کند که یک عینک آفتابی بسیار خاص را پیدا می کند. وقتی که او این عینک را روی چشم می گذارد، دنیا ظاهری سیاه و سفید به خود می گیرد و پیام های تبلیغاتی و مخرب پشت رسانه ها آشکار می شود. مجله ها و بیلبوردهای رنگارنگ به جملاتی دستوری تبدیل می شوند که دائماً می گویند: «اطاعت کنید»، «در خواب بمانید»، «حاکمان را به چالش نکشید» و عبارات مشابه.
همزمان این عینک نشان می دهد که تمامی سیاستمداران، افراد ثروتمند، پلیس ها و به طور کلی تمام کسانی که طبقه حاکم هستند در واقع بیگانگانی فضایی و التبه خوفناک بوده که مدت زمان زیادی است کنترل زمین و انسان ها را در دست گرفته اند. این فیلم که در دهه ۱۹۸۰ ساخته شده این روزها معنا و مفهوم بهتر و بیشتری پیدا می کند و در واقع تصویر واقعی و تاریک دنیای امروزی است که در ظاهر جذاب اما در واقع بسیار ترسناک است. وقتی که دیگران با شما طوری رفتار می کنند که انگار شما یک انسان واقعی نیستید آیا این موضوع می تواند به این دلیل باشد که آن ها خود همان کسانی باشند که انسان واقعی نیستند؟!
۵- ماتریکس
فیلم «ماتریکس» (The Matrix) یکی از فیلم های اکشن تاریخ ساز است که توسط واچوفسکی ها ساخته شده است و داستان آن در دنیایی رخ می دهد که شباهت زیادی به سال ساخت فیلم (۱۹۹۹) دارد. شخصیت نئو (کیانو ریوز) در دنیایی زندگی می کند که خیلی زود در می یابد یک شبیه سازی بیش نیست. دنیای اطراف او دیر زمانی است که به تسخیر و کنترل ماشین ها درآمده و آن ها انسان ها را در این تصورات و تجسم های ذهنی دیجیتالی شده در دام انداخته و از بدن آن ها مانند یک باتری باری تولید انرژی مصرفی خود استفاده می کنند. این فیلم تصوراتی مانند آشناپنداری و مزه های مشابه را تنها نقص های یک ماتریکس می داند که دنییا واقعی را منعکس نمی کنند.
اما در واقع این گزاره ها همان چیزهایی هستند که ما در زندگی واقعی تجربه می کنیم. از این رو با تماشای این فیلم به فکر فرو خواهید رفت که آیا همه ما در داخل یک ماتریکس نیستیم؟ برخی از افراد باهوش ممکن است بگویند که بدون شک همینطور است اما وقتی در درون این ماتریکس قرار داشته باشید پاسخ دادن به این سوال بسیار سخت تقریباً غیر ممکن است و این همان چیزی است که فیلم «ماتریکس» را جذاب کرده است.
۶- شهر تاریک
قبل از فیلم «ماتریکس» فیلمی با عنوان «شهر تاریک» (Dark City) ساخته شد که نویسندگی و کارگردانی آن را الکس پرویاس بر عهده داشت. این فیلم با سبکی نئونوآر و با پیچشی علمی تخیلی آغاز می شود که در آن مردی بدون حافظه به نام مورداک (روفوس سِول) که در شهری همیشه تاریک توسط غول هایی شبیه خون آشام ها مورد تعقیب قرار می گیرد که به آن ها غریبه ها گفته می شود. وی بزودی در می یابد که این غریبه ها در واقع موجودات فضایی هستند که مردم شهر تاریک که همیشه در آن شب است را مورد آزمایش های خود قرار داده اند و با دستکاری مداوم خاطرات، حافظه و شخصیت های آنان سعی دارند ویژگی های فردی انسان ها را دریابند.
اما واقعیت ویرانگر زمانی مشخص می شود که مورداک و گروهش به حاشیه شهر رسیده و در کمال ناباوری در می یابند که هیچ چیز ماورای شهر خاموش آن ها وجود ندارد. آن ها تاکنون فکر می کرده اند که روی زمین زندگی می کنند اما آن ها در شهری هستند که در یک فضای خارج از زمین معلق است و به هیچ جای دیگری وصل نیست. اگر تاکنون دنیای کنونی و واقعیت اطرافتان را به چالش کشیده اید و در آن شک کرده اید بدون شک دیدن این فیلم شما را بیشتر به شک واخواهد داشت.
۷- مرد حصیری
در فیلم «مرد حصیری» (The Wicker Man) گروهبان هووی (ادوارد وودوارد) یک پلیس وظیفه شناس و مردی خوش قلب و درستکار است. اگر چه وی چیزهایی که با باوری های دینی او مطابقت نداشته باشند را بر نمی تابد اما در اسکاتلند سال ۱۹۷۳ چنین موضوعی به ندرت یک اشتباه و خطای نابخشودنی در نظر گرفته می شد. از این رو وقتی که وی نامه ای از یک روستا در یک جزیره دور افتاده مبنی بر گم شدن یک دختر نوجوان دریافت می کند خیلی زود به محل مراجعه می کند تا دختر گمشده را پیدا کند. وقتی به آن جا می رسد همه ادعا می کنند که این دختر هیچگاه واقعیت خارجی نداشته است. از همه ترسناک تر این که هر وقت وی راه می رود احساس می کند که چشم هایی مخفی او را نگاه کرده و به تعقیب او می پردازند.
وقتی که هووی در می یابد که مردم این روستای جزیره ای یک مراسم مذهبی مربوط به کافران باستان را اجرا می کنند به این نتیجه می رسد که به احتمال فراوان آن دختر گمشده برای خدایان این دین قربانی شده است. اما درست زمانی که هووی فکر می کند تمامی واقعیت ماجرا را فهمیده است او حتی کوچک ترین تصور واقعی از ماجرا ندارد. دختر گمشده در سلامت و امنیت کامل به سر می برد و در واقع تنها طعمه ای برای کشاندن او به این جزیره بوده است. در واقع گروهبان هووی کسی است که باید قربانی شود و تمامی اتفاقاتی که از زمان دریافت نامه مذکور رخ داده توسط کدخدای این روستا و رهبر مذهبی آن ها (کریستوفر لی) طرح ریزی شده است تا او را به مکانی بکشانند که در آن وی در درون یک مجسمه بزرگ حصیری زنده زنده به آتش کشیده شود.
او فکر می کرد که از این کافران باهوش تر است اما در انتها در می یابد که وی در تمام این مدت عروسک دست آن ها بوده است. وی در حالی که زنده زنده در آتش می سوزد و مردم روستا در اطراف او ترانه می خوانند به همین موضوع فکر می کند. این فیلم شما را برای مدتی دچار توهم و پارانویا در مورد اطرافیانتان خواهد کرد.
۸- آسمان وانیلی
فیلم «آسمان وانیلی» (Vanilla Sky) ساخته کامرون کرو شباهت زیادی به فیلم «ماتریکس» دارد به ویژه وقتی که مشخص می شود زندگی شخصیت های فیلم تنها یک شبیه سازی است. البته این شبیه سازی یک دام دیجیتالی برای تمامی بشریت نیست، بلکه یک رویایی ویژه است که برای یک شخص ساخته شده است: دیوید ایمز (تام کروز). ایمز یک مرد هوسران پولدار بوده که زندگی فوق العاده ای داشته تا این که یک تصادف خودرو او را دچار صدمات جسمی و روحی جبران ناپذیر کرده است. بدین منظور وی یک شرکت علوم پیشرفته را استخدام کرده تا رویایی که وی در آن زندگی می کند را برای وی بسازد هر چند وی حتی ذره ای از آن را به یاد نمی آورد.
این رویا قرار است دنیایی باشد که در آن تمامی اشتباهاتی که بعدها او را به سمت مرگ سوق می دهند تصحیح می شوند و او در رویایش زندگی شادی دارد و همزمان در حالت خواب مصنوعی در دستگاهی مانند سردخانه باقی می ماند تا در آینده صورت نابود شده اش ترمیم یافته و بار دیگر به زندگی واقعی بازگردد. اما رویای بی نقص او توسط ناخودآگاهش مختل شده و به کابوسی تبدیل می گردد که وی از آن خلاصی ندارد. در حالی که شرکت تولید کننده رویا سعی در نجات او دارد، مغزش در برابر این تلاش ها مقاومت کرده و او را همچنان در تله خود نگه می دارد. در نهایت جنبه ترسناک فیلم «آسمان وانیلی» این است که شما را نه در مورد افکار دیگران بلکه در مورد افکار و تصورات خودتان دچار شک و شبهه و پارانویا خواهد کرد.
۹- منظر پارالکس
فیلم «منظر پارالکس» (The Parallax View) به کارگردانی آلن جی کاپولا را باید پارانویایی ترین فیلم پس از ماجرای رسوایی واترگیت دانست که منجر به کناره گیری ریچارد نیکسون رییس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا شد. در این فیلم وارن بیتی نقش گزارشگری به نام جوزف فرادی را بازی می کند که به بررسی چندین پرونده قتل می پردازد و ناگهان در می یابد که یک شرکت مرموز در پشت پرده به قتل مقامات سیاسی و بسیاری دسیسه های دیگر مشغول است.
فرادی هیچ شانسی ندارد زیرا در این فیلم به وضوح به تصویر کشیده می شود که زندگی افراد معمولی اجتماع هیچ ارزش و معنایی برای کمپانی هایی که سیاست و تاریخ را شکل می دهند ندارد. هر کسی که شما ملاقات می کنید ممکن است سرباز این سیستم فاسد اما قدرتمند باشد اما ترسناک تر این است که می فهمید شما نیز سرباز آن هایید و این چیزی است که فیلم «منظر پارالکس» را بسیار خوفناک می کند.
۱۰- چشمان بازِ بسته
فیلم «چشمان بازِ بسته» یا «چشمان کاملاً بسته» (Eyes Wide Shut) شاهکاری دیگر از استنلی کوبریک است که داستان آن حول محور یک سازمان مخفی و خطرناک است که البته این بار هیچ ربطی به ارگان های سیاسی و سیاست در کل ندارد. این انجمن مخفی تنها به فلسفه لذت گرایی اعتقاد دارد و ترسناک بودن ان تنها از این نقطه شروع می شود. بیل هارفورد (تام کروز) سعی دارد به این گردهمایی بی بند و بارانه با ماسک هایی خاص نفوذ کند اما خیلی زود مشخص می شود که او به این جمع تعلق ندارد. در حالی که وی دیده هایش را مورد بررسی قرار می دهد به این نتیجه می رسد که عوامل این گروه در تعقیب او هستند.
دوستی که در مورد این گردهمایی به وی گفته بود ناگهان غیب می شود و هارفورد رفته رفته به این نتیجه می رسد که خانواده اش را در خطری بزرگ انداخته است. در نهایت نیز هیچ پاسخ، راه حل یا مکاشفه ای انجام نمی گیرد و بیل مجبور می شود چیزهایی را بپذیرد که بیش از حد بزرگ و مخفی بوده و به چالش کشیدن آن ها امکان پذیر نیست. از این رو او هیچ راهی جز بازگشت نزد خانواده و قبول کردن زندگی معمولی خود ندارد. وی ناچار است نیروهای تاریکی که شاید به صورت پنهان در تمام این مدت او را به بازی گرفته اند فراموش کند.
۱۱- شیوع
توطئه های دنیای انسانی می توانند بسیار ترسناک شوند اما یک بیماری مسری می تواند از آن نیز خوفناک تر باشد. ویروس برنامه ریزی نمی کند و اهمیت نمی دهد که شما چه کسی هستید یا آیا بر سر راه آن قرار گرفته اید یا نگرفته اید. تمام کاری که او می کند این است که تکثیر شده و هر چقدر که بتواند انسان ها را مبتلا خواهد کرد. این همان چیزی است که فیلم «شیوع» (Contagion) ساخته استیون سودربرگ را ترسناک کرده است. در حالی که یک ویروس هیبرید ساکنان زمین را مبتلا کرده و میلیون ها نفر را به کام مرگ فرستاده است، ساکنان باقیمانده کره زمین با روش های مختلفی به این واقعه مرگبار واکنش نشان می دهند. اما در کل مقاومت در برابر این ویروس و تلاش برای مبتلا نشدن به آن غیرممکن بنظر می رسد.
حتی زمانی که یک دکتر واکسنی برای این بیماری مرموز می سازد زمان کافی برای این که این دارو را به تمام کسانی داد که به آن نیاز دارند وجود ندارد. تمام فیلم های موجود در این لیست دارای مولفه هایی است که باعث می شود فکر کنید هر کسی که در خیابان می بینید ممکن است یک خطر بالقوه برای شما بوده و قصد داشته باشد به شما آسیب برساند. اما در مورد فیلم «شیوع» واقعیت این است که هر کسی که در خیابان می بینید ممکن است صادق و خوش قلب بوده و قصد آسیب زدن به شما را نداشته باشد. با این وجود اگر حامل ویروس بوده و تنها به شما دست بزنند یا نفسشان را استشمام نمایید شما را به مرگ نزدیک خواهند کرد.
متاسفانه تو متن ، فیلم ها را اسپویل میکنید .
ایکاش حداقل یه اخطار اسپویل میدادید قبلش که داستان لو نره
سلام
نمایش ترومن هم میتونست توی این لیست باشه و شاید اثر پروانه ای و آقای هیچکس هم همینطور
آن ها زنده اند یکی از مضخرف ترین فیلم هایی بود که به عمرم دیدم
باید بعد از دیدن فیلم نقد خوبی برش میخوندی…