مخاطبان سینمای مدرن آن قدر در دنیای فیلم غرق شده اند که به سختی می توان احساس شوکه شدن، وحشت و تنش را در آن ها ایجاد کرد. اما با ترکیبی موفق و برنده از یک کارگردان ماهر، داستان قوی و بازیگرانی خبره، سینما هنوز هم می تواند با تنش و استرس خود سیلی از خون را به قلب شما پمپاژ کرده و کف دست های شما را به عرق کردن وادارد. سکانس هایی پرتعلیق و تنش زا در فیلم ها وجود دارند که چنان مخاطب را در استرس و وحشت فرو می برند که با چنگ زدن به دسته صندلی خود آماده از کوره در رفتن و جیغ زدن می شوند. شاید این سکانس ها بیش از تحمل مخاطب باشند و با یک بار نگاه کردن به آن ها دیگر دوست نداشته باشید آن تنش ناخوشایند را دوباره تجربه کنید اما سکانس های استرس زا و نفس گیر جنبه ای جذاب از سینما و شاید تاثیرگذارترین بخش از یک فیلم باشند. در ادامه این مطلب شما را با برخی دیگر از استرس زا ترین و نفس گیر ترین سکانس های فیلم های قرن حاضر آشنا خواهیم کرد.
قسمت اول این مطلب را می توانید از طریق این لینک مشاهده نمایید.
۵- فرزندان انسان- سکانس حمله به خودرو
داستان فیلم «فرزندان انسان» (Children Of Men) در آینده ای نزدیک رخ می دهد، دنیایی که در آن زنان دیگر توانایی باردار شدن ندارند. در شرایطی که سال هاست زنی باردار نشده و نوزادی به دنیا نیامده، تئو مردی است که سعی می کند به معشوقه سابق خود،جولین، کمک کند آخرین امید انسان ها را زنده و در آرامش به دنیا بیاورد. در یکی از سکانس های فیلم و در حالی که این دو در داخل ماشین بوده و در یک فضای جنگلی زیبا به سمت منطقه امن می روند، تئو و جولین مشغول یادآوری خاطرات گذشته با یک بازی خاص با پینگ پنگ هستند که ناگهان گلوله ای به گردن یکی از آن ها برخورد می کند. این سکانس در یک برداشت و یک شات گرفته شده و با تمامی سکانس های دیگر فیلم از لحاظ تنشی که در مخاطب ایجاد می کند متفاوت است.
آلفونسو کوارون، کارگردان فیلم، این سکانس را طوری آغاز می کند که مخاطب برای خود و شخصیت های اصلی فیلم احساسی مملو از امنیت داشته باشد- رانندگی نوستالژیک در یک فضای برون شهری و آرام بخش- و سپس ناگهان به همه حمله می کند. بدین ترتیب مخاطب و شخصیت های اصلی این فیلم با یکی از بهترین سکانس های اکشن تاریخ سینما مواجه می شوند که یکی از شوکه کننده ترین، نفس گیر ترین و غیرقابل پیش بینی ترین مرگ های دنیای سینا را رقم می زند. در ادامه فیلم شاهد سکانس های بیاد ماندنی و شوکه کننده دیگری هستیم که اوج مهارت کوارون و فیلم بردارش، لوبیسکی، در فیلمسازی را نمایان می سازد.
۴- ویپلش- سکانس نمایش پایانی
سکانسی بدون ذره ای خشونت و حتی یک کلمه دیالوگ، تنها مردی جوان در حال درام زدن و استادی که حرکات او را نگاه می کند، اما این سکانس شما را از لحاظ جسمی و ذهنی درمانده می کند. فیلم «ویپلش» (Whiplash) داستان اندرو را روایت می کند، یک درام زن جوان و آینده دار که سال اول خود را در یک آموزشکده هنری معتبر گذرانده و رابطه ای نزدیک اما تنش زا با استاد سختگیر، بداخلاق و بدون گذشت خود، فلچر، دارد. فلچر بیشتر زمان داستان را در حال تحریک آزار دهنده هنرجویان به نهایت حد توان خود می گذارند اما اندرو را بیشتر از دیگران زیر بال و پر خود گرفته و به خاطر استعداد خاصی که در او می بیند بیشتر او را آزار می دهد.
اندرو رابطه زیبای عاشقانه و جدید خود با نیکول را فدای رویای موسیقی خود و سختگیری های استادش می کند و زندگی او رفته رفته در مسیر نابودی پیش می رود، چیزی شبیه آن چه که برای شخصیت ناتالی پورتمن در «قوی سیاه» (Black Swan) آرونوفسکی رخ می دهد. پس از اذیت و آزار و تحقیر توسط فلچر، اندرو در نبرد برای تایید، بزرگی و کمال، به صحنه باز می گردد که در اوج داستان به شکلی هیجان انگیز به نمایش در می آید.
۳- سیکاریو- سکانس عبور از مرز
سکانس تونل، سکانس شام خانوادگی و سکانس پایانی فیلم نیز می توانستند در این فهرست جای داشته باشند. تمام سکانس های فیلم «سیکاریو» (Sicario) کلاس درسی برای کارگردانان مشتاق ایجاد تنش در فیلم است. در ترکیب با موسیقی متن حیرت انگیزی از یوهان یوهانسون فقید، دنیس ویلنوو خیلی زود مخاطب خود را با یک بمب شوکه کرده و ما را در کف دست خود نگه می دارد و نفس ما را برای سکانسی که پس از آن رخ می دهد در سینه حبس می کند. در سکانس عبور از مرز، تیمی به رهبری مت گریور، الخاندرو بیگانه و مرموز و کیت میسر تازه کار، برای استرداد یک سرکرده بزرگ قاچاقچیان مواد مخدر مکزیک به ایالات متحده از طریق مرز تلاش می کنند. تنها و بیرون از قدرت اجرایی شان، در سفر کوتاهشان در مرز، این سه شانس کمی برای موفق شدن دارند و اتفاقات خوشایندی در انتظار آنان نیست. قربانیانی که در زیر پل ها آویزان شده اند، صدای تیراندازی هایی در دوردست، یک خودرو پلیس محلی که آن ها را تعقیب می کند… سپس شوک واقعی به مخاطب و شخصیت های داستان وارد می شود.
بعد از جمع کردن تیمشان و سوار کردن سرکرده قاچاقچیان، آن ها خود را در یک ترافیک سنگین در مسیر بازگشت به ایالات متحده می یابند و فضایی ایده آل برای اعضای مسلح کارتل که آن ها را احاطه کرده اند. یکی از نیروها می پرسد:«قانون اینجا چی میگه؟» و پاسخ این است: «به نظر می رسه که باید درگیر شیم». ابهام در قوانین نه تنها باعث می شوند که نفس در سینه مخاطب و سرنشینان خودرو حبس شده و هیچ کس تکلیف چند لحظه آینده خود را نیز نداند، از جمله برای شخصیت کیت که بسیار تازه کار و بی تجربه است. ما خود را در جایگاه او قرار می دهیم در حالی که او نمی داند به شرایط ترسناک و خطرناکی که در آن قرار گرفته چگونه واکنش نشان دهد. او نمی داند که در این موقعیت چکار می کند و چطور به این موقعیت افتاده است. آن ها اصلاً نباید در چنین شرایطی باشند. درگیری و تیراندازی تنها چند ثانیه به طول می انجامد اما آسیبی که به مخاطب و بخصوص شخصیت کیت وارد می شود بسیار هولناک و فراموش نشدنی است.
بیشتر بخوانید: بهترین و واقع گرایانه ترین فیلم های گانگستری و مافیایی تاریخ سینما [قسمت دوم]
۲- کشوری برای پیرمردها نیست- سکانس سکه انداختن
در تریلر شاهکار «کشوری برای پیرمردها نیست» ( No Country For Old Men ) که توسط برادران کوئن ساخته شده، یک شخصیت شرور دیگر، اینبار آنتون چیگور، اجیر می شود تا پول به سرقت رفته از یک معامله مواد مخدر که توسط یک شکارچی به نام لولین ماس دزدیده شده را پیدا کند. واقعیت این است که این شکارچی به شکل تصادفی با صحنه درگیری قاچاقچیان مواد مخدر مواجه شده و سعی می کند از این موقعیت نهایت استفاده را برده و کیف پر از پول بی صاحب را برداشته و فرار می کند. قبل از سکانسی که در می خواهیم در مورد آن صحبت کنیم، آنتون چیگور به خوبی نشان می دهد که به چه سادگی افرادی که سر راهش قرار می گیرند را با تفنگ بادی دست سازش به قتل رسانده و برای بدست آوردن هر گونه اطلاعاتی در مورد لولین که اکنون در حال فرار در ایالت تگزاس است، واهمه ای از کشتن افراد بیگناه ندارد.
بدین ترتیب مخاطب می داند که هر کسی در مسیر این مرد قرار بگیرد پایانی مرگبار و هولناک خواهد داشت. در یکی از سکانس های فیلم، چیگور را در حال پرداخت هزینه بنزین ماشین خود می بینیم و او واقعاً این کار را می کند. این سکانس چنان ساده به نظر می رسد که برخی شاید فکر کنند اگر در فیلم وجود نداشت نیز اتفاق خاصی نمی افتاد اما برادران کوئن خسته کننده ترین وظیفه روزانه یک انسان معمولی را گرفته و به یک کابوس برایمان تبدیل می کنند. کارگر ساده و بیگناه پمپ بنزین سوالاتی در مورد باورها و شغل چیگور می پرسد و در ادامه مجبور می شود بدون این که بداند برای مرگ یا زنده ماندنش سکه بیندازد، اما مخاطب خوب می داند چه اتفاق هولناکی در انتظار اوست و چه بازی خطرناکی را شروع کرده است. این سکانس یکی از شوکه کننده ترین و نفس گیر ترین سکانس های فیلم پر از شوک «کشوری برای پیرمردها نیست» قلمداد می شود.
۱- حرامزاده های بی شرف- سکانس بازجویی ابتدای فیلم
روزی روزگاری در… فرانسه تحت اشغال نازی ها، سال ۱۹۴۱!
این چیزی است که پیش از آشنا شدن مخاطبان سینما با کریستوفر والتز و شخصیت به یاد ماندنی و شرور سرهنگ هانس لاندا، توسط کوئنتین تارانتینو در فیلم «حرامزاده های بی شرف» (Inglourious Basterds) به اطلاع آن ها رسانده می شود. سکانس ابتدایی فیلم سکانسی است که در آن هانس لاندا در حال بازجویی از پیر لاپادیت است، مردی که گمان می رود در طول جنگ به یک خانواده یهودی پناه داده است. تارانتینو از ترفندهای نفس گیر متعدد و همیشگی خود برای ایجاد فضایی پرتنش و استرس زا در همین سکانس ابتدایی استفاده می کند. او از همان ابتدا به ما نشان می دهد که خانواده یهودی مذکور در زیر کف چوبی خانه پنهان شده اند، درست مانند همان ترفندهایی که هیچکاک در فیلم هایش به کار می برد، سپس ما را وادار می سازد که صبر و انتظاری طاقت فرسا و پر از استرس را تحمل کنیم، در حالی که شخصیت شرور داستان مانند یک شکارچی ترسناک به طعمه خود نزدیک می شود. لاندا بهترین لحظات ۵ دقیقه بعدی این سکانس را به خونسردی با صحبت در مورد لاپادیت و خانواده او، ارتباط آن ها با یک خانواده یهودی مفقود شده و اتفاقاتی که ممکن است برای خانواده او رخ دهد، به ناخوشایندترین اما انسانی ترین شکل ممکن، می گذراند.
پیر سعی می کند لاندا را با خونسردی و مهمان نوازی متقاعد کند که او خبری از خانواده یهودی ندارد اما لاندا در حال نزدیک شدن به حقیقت است و مانند یک شکارچی بوی شکار را حس می کند. او که می داند خانواده یهودی مورد نظر که در زیر کف خانه مخفی شده اند انگلیسی بلد نیستند با زیرکی ادامه مکالمه را به زبان انگلیسی انجام می دهد. لاندا توضیح می دهد که چرا به لقبی که به او داده اند، شکارچی یهودیان، افتخار می کند و اینکه چرا در کارش بهترین است. او خیلی خونسرد رفتار کرده و پیر را متقاعد می سازد که در صورت نشان دادن موقعیت دقیق خانواده یهودی در زیر خانه، او و خانواده اش در امان خواهند بود. پیر خم می شود، می شکند و خانواده ای که ماه هاست به آن ها پناه داده را لو میدهد، خانواده ای که لحظاتی بعد با مسلسل های سربازان آلمانی تکه تکه می شوند. تنها بازمانده این قتل عام دختر نوجوان آن ها شوشانا است که لاندا تصمیم می گیرد او را زنده بگذارد. این سکانس یکی از به یاد ماندنی ترین، نفس گیر ترین، شوکه کننده ترین…. سکانس های تاریخ سینماست.
از دیگر سکانس های شوکه کننده و نفس گیری که می توانستند در این فهرست جای بگیرند می توان به سکانس حمله خرس در فیلم «از مرگ بازگشته» (The Revenant)، سکانس تعقیب پایانی در «مکس دیوانه: جاده خشم» (Mad Max: Fury Road)، سکانس به من نگاه کن در «The Dark Knight»، سکانس من میلک شیک تو را می نوشم در «خون به پا خواهد شد» (There Will Be Blood) و سکانس قطع کردن دست در «۱۲۷ ساعت» (۱۲۷ Hours) در فیلم های قرن بیست و یکم اشاره کرد.
در قرن پیش از آن نیز باید به سکانس های استرس زا و فراموش نشدنی مانند سکانس رولت روسی در «شکارچی گوزن» (The Deer Hunter)، سکانس تلاش پل برای فرار در «میزری» (Misery)، سکانس اسنایپر و خودکشی سرباز پایل در فیلم «غلاف تمام فلزی» (Full Metal Jacket)، سکانس شکنجه در «دونده ماراتن» (Marathon Man)، سکانس پیاده کردن نیروها در ساحل در «نجات سرباز رایان» (Saving Private Ryan)، سکانس تست خون مک ریدی در «موجود» (The Thing)، سکانس نزدیک شدن کوسه به شخصیت اصلی فیلم «اره ها» (Jaws)، سکانس زیرزمین فروشگاه در «پالپ فیکشن» (Pulp Fiction) و سکانس فرار سالی در «کشتار با اره برقی در تگزاس» (The Texas Chainsaw Massacre) اشاره کرد.
بیشتر بخوانید: ۵ مورد از بهترین سکانسهایی که نبوغ آل پاچینو را در دنیای بازیگری نشان میدهند
بدون نظر